- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
هم آفـتابـی و هم سـایه بر سـرم داری یک آسمان کرم و لطف دم به دم داری تـو آیـتـی ز بهـشـتی که آمـدی ایـران به روی دوش خودت بیرق کرم داری امـامـزادۀ مــوسـی بـن جـعـفـری امـا برای فاطمه در شهـر قـم حـرم داری برای بخـشـش هـر چه گـناه، ای بانـو بـه روی نـامـۀ اعـمـال مـا قـلـم داری تو مثـل عـمـۀ سـادات بر فـراز حـرم به عشق گـنبد سلطان خود عـلم داری به زیر پای تو گل ریخت قم ولی پیداست برای روضۀ زینب هـمیشه غـم داری نه ازدحـام حـرامـی، نه بـزم نامحـرم چه قدر دور و برت چشم محترم داری شـراب بود و کـباب و ربـاب هـم بود یزید گفت به مطرب بزن، چه کم داری؟!
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
السلام ای زینب موسی بن جعفر، فاطمه حضرت معـصومۀ آل پـیـمـبر، فـاطـمه تا که هر دفعه دلم از دست این و آن شکست بی پـناه افـتادهام امشب نجـاتـم میدهی؟! پای من لغزیده از غفلت ثباتم میدهی؟! دل بر احسان شما بستم، مرا هم میخری؟ از فراق باغبان گلبرگ ها پژمرده است بر دل زهراییات مُهر جدایی خورده است خواستی تا منـزل جـانـان روی اما نشد مردم قم یاس و نیلوفر به دورت ریختند دسته دسته لالۀ پـرپـر به دورت ریختند خوب شد اینجا همه بیدار و شیعه مذهباند خوب شد سنگی در اینجا سوی ابرویی نرفت شعـلهای از آسمان مابین گیسویی نرفت خنجـر کـندی مداوای دلی محـزون نشد از روی نیزه سری اینجا نمیافتد زمین خواهری در بین مرکبها نمیافتد زمین من کجا و خواندن ابیات مکشوفه کجا؟!
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
آمدی دریا شدی غرق خجالت شد سراب دستهایت ماه را بیدار کرد از نازِ خواب باز هم تا ناکجـای عـرش نـورانی شد و مهربان برداشت دستِ حق نقاب از آفتاب آنچنان گـسترده کردی ساحتِ تفـسیر را در دلت قرآن ورق خورد و شدی أُمّ ٱلکتاب در مدینه بودی اما هـمزمان پیچـیده بود لحـظـهٔ مـیـلاد تو در سامـرا بویِ گلاب سجدهٔ شکر زمین پاکی به بار آورده بود آیه آیه میرسید از عسکری انگورِ ناب عشقِ گندمگونِ عالم! یا أباٱلمهدی سلام مجتـبایِ ثانیِ حـق! حضرتِ عـالیجـناب یازده بار است باران از نگـاهم میچکد کاش میدادی همین امشب سلامم را جواب در خـیالـم باز هم پر میکشم تا مرقـدت مرحمت کن باز اسمم را بیاور در حساب یک حسن کنج بقیع و یک حسن در سامرا هر چه حاجت داشتم آوردم و شد مستجاب!
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن عسکری علیهالسلام
روی تـو بُــرده رونـق مــاه تــمـام را مجذوب کرده جلوهٔ تو خاص و عام را حسن تو بینهایت و فضل تو بیشمار مـبـهـوت مـانـدهام بـنــویـسـم کـدام را تفسیر چشمهای تو برهان عاشقیست میخـوانم از نگـاه تو خـیـرالکـلام را هر راهبی که دید تو را گفت دیده است با چـشـم خـود مـسیـح عـلـیهالسلام را هر جا که تو قدم بزنی «سُرَّ من رَءا»ست سرشار کردی از نفـست هر مـشام را امـا قـدوم سـبـز تو ای کـعـبـهٔ بهـشت حسرت به دل گـذاشته بیت الحرام را دیدند دشمـنان تو حیـران و مضطرب آرامـش نــگــاه تــو و شــیـــر رام را دست سـخـاوت تـو و چـشـم عـنایـتت پُر کرده از نسیم سحر صبح و شام را از ما مگیر، ای همه باران و روشنی لـطف مـدام و مـرحـمـت مـسـتـدام را
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
مسیـر شهـر مدیـنه سـتاره بـاران بود و کوچه کوچۀ این راه، ریسه بندان بود مُـقَّـربان الـهـی بـه صف شـده بـودنـد هوای مستی و عاشق شدن نمایان بود سکوتِ محض، فضا را گرفته بود و سحر ملک به شکل بشر آمد و غزلخوان بود چه ازدحـام عجـیـبی، چه راه بـنـدانی و هرچه قدر بخواهی گدا فـراوان بود حسودِ شهر، لبش را گزیده از حسرت در انتهای همین کوچهها پـریشان بود بشارت از در و دیوار کوچه میبارید ترانه بر لبِ حور و پَری و قِلمان بود جنون به حَدِ خودش میرسید هر لحظه بـشیـر آمـده و دست به گـریـبـان بـود فضا فضای تهـیَّت، هوا هـوای جـنون زمان زمانِ رسیدن، ملک گلافشان بود نفس به سیـنه گـرفت و، صدا نمیآمد فـقـط طنـینِ صدا، آیـههـای قـرآن بود ز رفـت و آمـد قـدّوسـیـان شـنـیـدم که حرام بود غم و غصه، عشق ارزان بود نـسیـمِ بـاد صبـا مـیوزیـد نـیـمـۀ شب مسیر سبز حضورش به کوی جانان بود تعارف این لحظات، آمد و نیامد داشت که مـور دور و برِ خـانۀ سلیـمان بود از این طرف هـمه میخـانهها شده آباد از آن طرف بت و بتخانه هرچه ویران بود سبـد سبد گـل یـاس از بهـشت آوردند عـبـورِ خـانـۀ وحیٍ خـدا گـلـستان بود پـیـمـبـران الـهـی جـلـوس مـیکـردنـد طبیب میرسد از راه، وقت درمان بود فـرشـته از دل عـرشِ برین زمین آمد خبر چه بود، که در بینِ شهر حیران بود؟ خـبــر رسـیـد کـه آمـد امـامِ یــازدهــم زمان آمدنش فـرش، باغِ رضوان بود رسـید و روشـنـی آورد بـا قـدمهـایش و عمرِ تیرگیِ محض، رو به پایان بود بـه یـمـن مـقـدم مـولـود خـانـۀ زهــرا امامِ هـادی عـلیه السلام، خـنـدان بـود نگـاهِ فـاطمه در چهـرهاش هـویـدا شد برای اهل نظـر این عـقـیـده آسان بود کـشید پـرده به رویـش سـتـارۀ زهـره ز بسکه این پسر فاطمه درخشان بود کسی رسیده که حـاتـم گـدای او بود و همیشه سفرۀ او پهن و از کریمان بود کسی رسیده که هر نیمه شب شبیه علی به فکـر سفـرۀ خـالـیِ مـستـمنـدان بود کسی که قـبل ولادت نـبـود، آمـده بود خـلاصه خـانۀ او مجـمـعِ مـحـبّان بود
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
خبری آمده که نـوبت محـشر شده باز خبری آمده که دورۀ غـم سر شده باز خبر از معجـزۀ سورۀ کـوثـر شده باز خبری آمـده که فـاطمه مـادر شده باز روزی اهـل زمین رحـمت بسیار شده هـادی فـاطـمـه امـروز پـسـردار شـده ای گل حضرت هادی و حُدَیث عرض سلام ای امـام بـن امــام بـن امــام بـن امـام ای که بـا یـاد تو شد خـانۀ دلهـا آرام دوستی بی تو حرام است به اولاد حرام عشق تو جان به همه مُرده دلان میبخشد به گدای تو خدا کون و مکان میبخشد تو همان حضرت از عـقـل فـراتر آقا عـالـم از مـقـدم تـو گـشـته مـنـوّر آقـا حـســن دوم زهــرایـی و حـیــدر آقــا پـــدر مــنــتــقــم آل پــیـــمــبـــر آقـــا فـارغی از همگـان و هـمگان پابـندت منتقـم پروری و مصلح کـل فـرزندت سامرای تو سراسر، خود فردوس خداست سامرای تو نسیمش چه قَدَر روح افزاست سامـرا قـبـلـۀ مقـصـود تمام فـقـراست کعـبه و میـکـده و خـانـۀ امّـید مـاست باز هم دست تـمنّا سوی این در داریم ما هـوای حـرم سـامـره در سر داریم آسـمـان مثـل زمین منـتـظـر فـرمـانت برده هوش از همگان معجزۀ چشمانت بوسه بر خاک قـدومت زده زندانبانت جان ما چیست مگر تا که شود قربانت پسر حـیدری و حق به تو عـزّت داده دشمنت هم به بـزرگـیت شهـادت داده من همیشه به دعـای سحرت محـتاجم سنگ گـردیده دلـم بر نظـرت محتاجم شده آواره و بـر بـال و پـرت محتاجم بی پـناهـم به ظهـور پـسـرت محـتاجم آمدم این شب عیدی بشوم خاک درت آمـدم تـا که رفـیـقـم بکـنـی با پـسـرت ما سیاهیم و چو شب در طلب نور توأیم تو سلیمانی و ما ریزه خور مور توأیم ما کجا و تو کجا؟ وصله ناجور توأیم اربعین زائر شش گوشه به دستور توأیم اربعین گفتم و شد مرغ دل از سینه جدا اربعـیـن گـفـتم و کردم هـوس کـرببلا
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
چشم ما تنها فقـط باشد به دستان کریم لب نباید زد در این عالم به جز نان کریم پس حسن آمد که ما را سائل این در کند بیـشتر از انـتظار ماست، احسان کریم میشود خود میـزبان حاتم و امثال آن هرکسی تنها شود یکـبار مهمان کریم دوست دارم سامرا ساکن شوم تا زندهام دوست دارم باشد این دیوانه دربان کریم هی گدا،پشت گدا،پشت گدا، پشت گدا خلوتی هرگز ندارد بیت سلطان کریم بی نیاز از هر دوعالم میشود اینجا گدا پادشاهی میکند ریزه خور خوان کریم میرساند رزق را بی آنکه بر رو آورد بارها حس کردهام الطاف پنهـان کریم منکه مستم مست مست تاک های عسگری راضیام،راضی از این مستی به قرآن کریم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
آسمان در طلوع یک خورشید میکند روزهـای خود تـمـدیـد این چه نـوریست در افق پـیدا این چه نوریست نور عشق و امید در سحر جـلوهاش که میگوید نـور او فـاطـمیست بیتـردید در میـان سکـوت سرد حجـاز گوش دل یک صدای ناز شنید خـبری آمد از سـرادق عـرش گـل بـریـزیـد فـاطـمه خـنـدیـد پــدرش دور خـانـه مـیگـردد بر لـبـش ان یکـاد یـا تـوحـیـد چـشم در چـشم کـودکـش دائـم مینـمـاید خـدای خود تـمحـیـد تا که دستی برد به گـیـسویش هـر چه دلـداده را کـنـد تهـدید دیــدگــان حـدیـث روشـن شـد تـا که نـور جـمـال او را دیــد جـبـرئـیـل آمـد و تـبـرّک کرد بال خود را به صورتش مالید مثـل گـردونـۀ زمین و زمـان با مـلائک به دور او چـرخـید او که باشد امیـر انـس و جـان سومـین نـسل حضرت سلطان قـامت عـشـق کـامـلا خـم شـد ساغر و جام و باده در هم شد انـبـیاء صف کـشیـده مسـتـانه در تـحــیّــر تـمــام عـالــم شـد هر چه میشد ز عاشقی رو کرد جـلـوۀ کـامـلـش در آن دم شـد صحـنۀ درس عـشق بـازیهـا بـیـن گـهـوارهای مـجـسّـم شـد بین دریـای پـر تـلاطـم عـشق چه بگویم که صبـر دل کم شد دل عـالــم شــد آب تـا ایـنـکـه لـحـظـۀ بـوسـهای فـراهـم شـد با شـکـوه صـدای این دو لـب طـپـش سـیــنـههـا مـنـظـم شـد از صـفـای هـمـیـن محـبـتها رشتۀ دین به عشق محکـم شد بـهـر تـبـریـک ایـن ولادتهـا حـضرت رب عشق ملـزم شد صـلـه بـر دوسـتــان ایـن آقـــا دوری از آتـش جــهــنــم شــد او که بـاشد امیـر انـس و جان سومین نـسل حـضرت سلطان من که هـستم ز سائـلان حـرم او که باشد خـدای جود و کرم نازم او را که نـازدار خداست ناز او را به جان و دل بخـرم از گــدایــان ســـامـــرا بــودن آبــرویـم شـده چـو تـاج ســرم قـبـلـه گـاه کـرامـت او بــاشـد من به پیـشـش شبـیه رهگذرم چه بگـویـم ز دست معـصیـتم بهـر پـرواز بـستـه بال و پـرم تـا کـه گــردیــدم آشـنـا بــا او شد جهـانی غـریـبه در نظـرم حـاجـتـی دارم از خــداونـدش در مـیـان دعـای هـر سـحــرم کـی شـود تـا اجـازهای بــدهـد دل خود را به صحـن او ببرم یک سحر وقت صحن گردیها کـنـد او بـیقــرار و در بـدرم هر وجب صحـن او بشـویم با کـوثـر چـشمهـای پُـر گـوهرم خــاک زیــر قـــدوم زوارش- را کـنـم طوطـیـای چـشم تـرم او که باشد امیـر انـس و جـان سومـین نـسل حضرت سلطان
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
همیشه طبعِ غـزل حِس بـرتـری دارد برای توست اگر شعـر، مشـتری دارد تـو از تبـار که هـستی، سـلالـۀ زهـرا که خط به خطِ غزل طعم دیگری دارد تو آن امامِ شـریـفی که بینِ انگـشتـش ز جن و انس و ملک خیل لشگری دارد صفات حق همه جمعند در صفات شما اگـر کـه کـفـر نـبـاشـد بـرابـری دارد همیشه قامت تو در مدینه دیدن داشت ز بسکه هر قدمت شور محشری دارد خـدا دوباره تبارک به خویشتن گـفـته که این عَطیّه به سر تاج افسری دارد تو آمدی و مـدیـنـه ندیـده بود کسی… که ایـنچـنـین جـلـواتِ پـیـمـبـری دارد تـو آمـدی هـمـه گـفـتـنـد تـهـنـیـت آقـا زمین پس از پدرت خوب رهبری دارد در آسمان که درخشیدی عرشیان گفتند عروس فاطمه به به، چه اختری دارد عروس فاطمه از هـر پیـمبری امشب به گـاهـواره گـلِ یـاسِ اطـهـری دارد صدف مدینه، تو گوهر شدی در آغوشش مدیـنه فخـر کند که چه گوهـری دارد زلالیِ نفست عطر و بوی کوثر داشت شکـوهِ هـیـبت تـو نـور حـیـدری دارد تو هم حسن شدی، هم عسگری، دل ما هم به لطف این دو صفت، حال بهتری دارد تو در مدینه قدم رنجه کردی و، حالا زمینِ سامره در خویش عسکری دارد زمیـنِ سامـره مـحـوِ تجـلـیّات تـو شد زمـیـنِ سـامــره نــامِ مـطـهــری دارد همیشه سائل این خانواده محتاج است همیشه دست توسل به محضری دارد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
خـورشیـد تـابـناک تـمـام مـسـیـرها هـستـنـد در طواف تو مـاه منـیـرها دست کسی به دامن درکت نمیرسد از تو نگـفـتهاند به غیر از خبـیرها
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
الا کـه مــوسـم شـادی و هـمـدلی آمـد زمــان نــاد عــلــیـاً ســیــنـجـلـی آمـد زمـین سـامـره را سیـنـه مـنجـلـی آمد دهـــم ولــی خــداونــد را ولــی آمـــد که دومین حسن از چهارمین علی آمد بر آن علی به گل روی این حسن صلوات ولّی ذات خدا شاه انس و جان است این جهان جان نه، که جان همه جهان است این چراغ اهـل زمین ماه آسمان است این به جسم شرع و تن اهل دین روان است این امام ما پـدر صاحب الزمان است این بر آن امام و بر این صاحب زمن صلوات چراغ دیـده رخ دلربای این پسر است تمام عالـم خلـقت برای این پسر است چو ذات حق به دل خلق جای این پسر است دل شکسته دلان آشنای این پسر است سخن اگر به مدیح و ثنای این پسر است به صفحه و قلم و منطق و سخن صلوات وزیده بوی گل مهـر او ز هـر چـمنی نـیافـریـده خـداونـد هـمچـو او حـسنی خوشا زبان و خوشا منطق و لب دهنی که در ثـنای وجـودش برآورد سخـنی به یاد رویش هر جا که هست انجمنی سزد که خلق فرستد بر انجمن صلوات سلام خلق و درود خدا به جان و تنش فــدای لـیـلـۀ مـیـلاد و صبـح آمـدنـش جــمـال آیـنــۀ ذات حــیّ ذوالـمـنـنـش به باغ وحی دمد بوی گل ز پیرهـنش وجود مهـدی مـوعـود سرو نستـرنش به باغبان و بر این سرو نسترن صلوات ز پرده چهره چو بیپرده همچو ماه نمود دل امام دهم را به یک کـرشـمه ربود شهادتـین ز لـبهـای جانـفـزاش سـرود به فـاطمه به عـلی بر ائمه گفت درود سپس بخواندن قرآن دهان چو غنچه گشود به آیه آیـۀ قـرآن بر آن دهـن صلوات خدا ستوده به قـرآن خود عـیان او را رسـول خـوانـده امـام جهـانـیان او را ستوده حجّت حق صاحب الزّمان او را پدر گرفته در آغوش خود چو جان او را نهاده بوسه به حُسن و لب و دهان او را بر آن لبی که ورا گشته بوسه زن صلوات الا کـه حـجّـت ذات خــدای دادگــری ز سروران جهان تا جهان بپاست، سری سران خلـق سراسر ستاره تو قـمـری به فـاطمه پـسری و به مهـدیش پدری ز وصف خوبتران زمانه خوبتری به حضرت تو ز دادار ذوالمنن صلوات سـلام بـاد به جـان و درود بـر بـدنـت روان عـیسی مریـم ز فـیض پیـرهنت هزار موسی عمران به طور هم سخنت نـشـان بـوسـۀ داود بـر لـب و دهـنـت گرفته یوسف صدیق جان ز فیض تنت تو را ز جمله نبیّین به جان و تن صلوات به وصف توچه توان گفت کس که خود حسنی به شهر سامره و باغـبـان هر چـمـنی قسم به حق خـدا ز وصف همچو منی نکوتر از گل توصیف و برتر از سخنی تو خود به گـلشن توحـید باغ یاسـمنی به لالۀ رخت از باغ یـاسـمن صلوات ز آب جوی تو خضر وجود رخ شوید به شوق کوی تو پیـر طریق ره پـوید زمان به گردش خود گردد و تو را جوید بهـشت لالـۀ خـود از دم تـو مـیبـویـد ز زلف پر شکنت عطر تازه میروید به عطر تازه آن زلف پر شکن صلوات خـوشا دلی که بـود بـاغ جـنّت غـم تو خوشا گلی که گرفته است فیض از دم تو دل هـزار سـلـیـمـان اسـیـر خـاتـم تـو سـلام بـر تـو و بـر مـهـدی مکـرّم تو ثـنای تو است نه تـنها به نظـم میـثم تو تو را ز پیر و جوان و ز مرد و زن صلوات
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام
میوزد طرفه نسیمی که دم روحانیست همه جا جلوۀ یار و همه جا نورانیست شب وجد و شب شادی شب مدحت خوانیست هشتمین روز هـمایون ربیع الثّانیست از محـیـط عـظمت گـوهـر زهـرا آمد الـبـشــاره حـسـن دیـگـر زهــرا آمــد آمــد از بــرج ولایـت قـمـر یــازدهـم یـا ز دریـای امـامـت گـهــر یــازدهـم یـا ز سیـنـای نـبـوّت شـجــر یـازدهـم حـجّـت یــازدهـــم دادگـــر یـــازدهــم خرّم این گلشن توحید و گـل یاسمنـش میبرد دل ز همه حُسن حَسن در حسنش کبریا وجه و نبی صورت و حیدر سیرت حسنی حُسن و حسینی دم و زهرا عصمت یازده ماه به یک آینه در یک صورت عجبا یک پسر و این همه مجد و عظمت خاکیان مژده که امروز درخشید به خاک گوهر ده یم نور و یم یک گوهر پاک این پسر کیست که پیر خردش خاک در است به خدا از همه خوبان جهان خوب تر است این پسر آیـنۀ طلعت خـیر البشر است بشنوید این پدر حجّت ثانی عشر است صلوات هـمـه بـر مـاه جـمـال پـدرش پـدر و مــادر مـن بـاد فــدای پـسـرش عسکر او ملک و حوری و جنّ و بشرند پرتوی از رخ او اختر و شمس و قمرند خلق عـالـم به گـدایّی درش مفـتخـرند هـمه خـوبـان جهان منتـِظر منـتـَظرند منتظر کیست همان حجّت ثانی عشر است یوسف فاطمه مهدی خلف این پسر است این پسر والی شهر قدر و ملک قضاست این پسر عیسی جان با نفس روح فزاست این پسر شافع و فریاد رس روز جزاست این گل باغ علیّ بن جواد بن رضاست روی حق، حُسن نبی بازوی حیدر دارد آنچه خـوبان همه دارند، فـزونتر دارد اهل معـنی ولی ذوالمنـنش میخـوانند اخـتران جـمله مه انجـمنش میخوانند عارفان واقف سّر و علنش میخوانند پای تا سر همه حُسن و حسنش میخوانند سر و قد، ماه جبین، گلرخ و شیرین دهن است حسن است این حسن است این حسن است این حسن است دیده را فیض ملاقات حق از دیدارش مـهــر افـتـاده بـه خـاک قــدم زوّارش همه دم ذکر خـدا بر لب گوهـر بارش هـمه جا سامـره با یـاد گـل رخسارش ملک پهـناور هستی به قـدومش گلشن دیدۀ حضرت هادی به جمالش روشن ای دل اهـل ولا زائـــر ســامــرّایــت کعـبـۀ خلق جهـان روی جهـان آرایت حُسن در حُسن ز پا تا سر و سر تا پایت فـرش از بـال مـلایک حـرم زیـبـایت ای همه خلق جهان سائل لطف و کرمت شود آیا که برم سجده به خاک حرمت کـیـستـی تـو پـسـر فـاطـمـۀ زهـرایـی نبوی خُلق و علی خوی و حسن سیمایی جـلـوۀ سـیـزدهــم یــازدهـم مــولایــی حسن عـسکـری و گـوهـر ده دریـایی مکتبت بندگی و دوستی و هم عهدیست پدرت هادی و فرزند عزیزت مهدیست مـن کـیـم بــنــدۀ آلــودۀ دربــار تــوأم گـنـهم کرده گـرفـتار و گرفـتار تــوأم با دو دست تهی خـویش خـریدار توأم چه کنم تو گل من هستی و من خار توأم دوست دارم که به جز دوست خطابم نکنی بپـذیـریّ و بـخـوانیّ و جـوابـم نـکـنی نگهـی بـر من و بر دیـدۀ گـریـانم کن نظری بر دل و بر حـال پریـشانم کن غرق عصیانم و غـرق یم غـفـرانم کن بلکه با خاک درت پاک ز عصیانم کن هر که ام هر چه بدم میثم این درگـاهم ذاکــرم، ذاکـر اولاد رســـول الـلّــهــم
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عبداالعظیم حسنی
آمـده عـشـق را کـند اثـبـات مـردی از خـانـوادۀ سـادات حسنی زادهای جـلـیل القـدر سـاقیِ بـادهای جلـیل الـقـدر شام یلـدایِ غصه طی گشته روشنی بخش شهر ری گشته آمد و با خـودش صفـا آورد عطـر شهـرِ مدیـنه را آورد نـکـتـه آمـوز مـنـبــر مـولا روضه خوان مصائب زهرا آمد و شهر خـیسِ باران شد مرقـدش کـربلای ایران شد راه این جاده را به ما آموخت خوردن باده را به ما آموخت یادمـان داد و زندگی کردیم تا به امـروز بنـدگی کـردیم از سفـر تحـفـه پُر بها آورد مُهـر و تسبـیح کـربلا آورد آمـد و یک سبـد بهـار آورد عـشق را او سرِ قرار آورد از لب یار و زلف و ابرو گفت صد وده بار نعره زد، هو گفت آمد و نقـشههـا خراب شدند آمد و سرکـهها شراب شدند شعـله بود و تبـش نـمیافتاد یا عـلی از لـبـش نـمیافـتاد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه
دوباره جُمعه رسید و دلم بهانه گرفت نیامدی، دلِ تنگم از این زمانه گرفت از آسـمـانِ دلـم ابـرِ غُــصّـه مـیبـارد نیـامدی تو و بـارانِ دانـه دانـه گرفت تـمـام شـهـر دُچـارِ تـبِ فِــراقِ تـوأَنـد هـوایِ کـوچۀ ما نیز غَـمگـنانه گرفت قـسم به پهلـویِ دَرهـم شکـستۀ زهـرا که باز آتشِ عشقت، زِدل زبانه گرفت صدایِ شِـیهـۀ اسـبی به گـوش میآیـد دوباره باز دلم، جُمعه را بهانه گرفت بیا که مـُنجی این شهرِ بیسـتاره تویی بیاکه تیرِ غم از هر طرف کَمانه گرفت
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
آفرینش، رنگ و بوی یاس و عنبر می دهد حضرت حق، بر دل جبریل دلبــر می دهد بیت "عبــــدالله" شد دریایی از لطف خـــدا کودکی، با خندهاش،جان را به مادر می دهد این سعادت را خدا مخصوص "عبدالله" کرد بر وجــود پـاک او نـور "پیـمبــر" می دهد طاق کســــری با قــدوم او ترک بــرداشته این ولادت بر زمین الطاف دیگــر می دهد آمده جــبریـل از بالا به جـــای عـــرشیـان بوسه بــردستان و پاهـایش مکــرر می دهد ایـــن پـسـر را اشــرف اولاد آدم کـردهانــد پس به او ذریـهای پـاک و مـطهـر می دهد تا بــگنجاند امامــت را میـــــــان نســـل او بر وجودش حضرت زهـرای اطهر می دهد کوری چـــشم تمام دشــــمنان ، بر دیــن او تکـیه گـاه محـکـمی مانند "حیـــدر" می دهد هــــرکه ایمان آورد بر جانشینش مرتـضی روز محشر بر لبش جامی ز کوثر می دهد مـــدح مــولایم محمـد ختــم شد با نام عشق مزد کارم را "نبی" در روز محـشر می دهد
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
از این مولود فرُّخ پی هزارو چارصد سال است زمین دور خودش میگردد و بسیار خوشحال است فقط این جمله در تائید میلاد نبی کافی ست که شیطان از نزولش تا همیشه ناخوش احوال است زمیـن و آسمان مکه طوری نـور بارانـند که دیدار دوتاشان هم تماشا هست هم فال است پریشان کرده ایران را به وقت آمدن این طفل که خاموشی و خشکیدن دراین اجلال،اقبال است محمـد یا امین یا مصطفی یا احمد و محمود من اَر گنگم جهان هم در بیان او کر و لال است به پایش ریختنـد از نورها آن قدر از بالا که سینه ریز خورشید این وسط ناچیز ْمثقال است نگهبان دارد اسمش از پس و از پیش حتی او برایش حضرت از پیش است و صَلّوا هم به دنبال است جهان را میزند برهم چنین اسمی که پایانش به علم جَفْر، دست میم روی شانۀ دال است به رخ در جاذبه لب دارد و در دافعه لَن را که پایین لبش نقطه ست و بالای لبش خال است اگـرچه نیـسـتم مثل قَــرَن گـرم اویس اما دلم از عشق تو مثل فلسطین است اشغال است اگر امروز آغـاز است بر دین خـدا با تو غدیر خم ولیکن روز اتمام است و اکمال است تَرَک برداشت ایوان مدائن پیش تو یعـنی که ایوان نجف بر مشکلات شیعه حلّال است هم اکنون مستم و این شعر تا روز جزا مست است ملاک سنجش افراد، قطعا سنجش حال است به پایان آمـــد این ابیات اما خوب میدانم هنوز این شعر در وصف محمد میوۀ کال است
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم و امام صادق سلام الله علهما
دوبـاره مطـلـع شـعـرم شـده سـلام شمـا بـلال طـبـع لطـیـفـم شـده غــلام شـمـا دوباره رد شدهاى از کنار و گوشۀ شهر دوبـاره گــم شـدهام بـیـن ازدحـام شـما به هـر طرف که نـسیـم عـبایـتان بـوزد بـلـنـد مـیشـوم آقـا بـه احـتــرام شـمـا چـقدر جاذبـه دارى به روى منبـر نـور چــقـدر بـوى خـدا مـی دهـد کـلام شـما نـمیشـود به خـدا بیـنـتـان نـظـر بـدهـم تویــى امـام عـــــلى و علــى امام شما مـرا بـراى اویـس قــرن شـدن بـخـرید براى نـذر حسین و حسن شـدن بخـرید بزن به شانه سلمان بگو که یار من است کـنار دست شمـا بـودن افـتـخـار من است بــراى عـلـم ثــریــا به آسـمــان رفـتـن هـمیشه پیـشـه این مـردم دیارمن است نـبـى امـى مـکـتب نـرفـتـهام هـمـه جـا سخن ز معجزههاى تو و نگارمن است فـداى رحـمـت چـشـمـان آسـمـانی تــان که یـک نگاه شما مایه قـرار من است همیـشـه دادن اذن مـدیـنـه کار شماست همیشه گریه براى مدینه کار من است مـنــم اسـیــر نـگـاه پـیــمـبــری شــدهام بـروى گـنـبد خـضـرا کـبـوتـرى شـدهام تویى که اسم تو با هر زبان ستوده شده مـیـان عـالـم هـفت آسمان ستـوده شده جلوتر از همۀ عرش و فرش و لوح و قلم جـلوتراز همۀ انس و جـان ستوده شده زمان حضـرت آدم زمان حضرت نوح خلاصه عشق تو در هر زمان ستوده شده نـبـى خاتـم من اى رسـول رحـمت مـن همیشه عشق تو در قلبمان ستوده شده فـداى اسـم محـمـد که در کـتـاب زبـور براى تک تک پیـغـمبـران ستـوده شده به روى کاشـى فـیـروزهاى عـرش خدا نوشـته اسـم تـو و اسـم حـیـدر و زهـرا زشرم روى تو یوسف خجالتى شده است مسیـح کوچه گداى محـبتى شـده است مـیــان کـنـگــرههـاى تـمـام کـسـری هـا به پیش پاى تو امشب قیامتى شده است چه کـردهاى تو مـگر بـین نامسلـمان ها تمام رابـطههـاشان رفـاقـتى شـده است بـدون یـاد تـو اصـلا زمـان نـمى گـذرد برایـم این صلواتت عبادتى شـده است ببـیـن به بـرکت قـرآن و اهل بیت شـما میان شیعه و سنى چه وحدتى شده است خـدا به امـت مـرحـومـهات نـظـر دارد دعــاى خـاتـم پــیـغـمــبــران اثــر دارد فــداى روح مـسـیـحــایى رســول خــدا صفـــــاى لیلة الاسرایى رسول خــــدا فـداى جـامـه سـبـزش به زیر نور کـسا فـداى چـهــره زهــرایـى رسـول خــدا فداى خلق عظیمش به زیر بارش سنگ فـــداى آن دل دریــایــى رسـول خـــدا فداى عشق خدیجه که بوده در همـه دم انـیـس و مـونـس تـنـهـایى رسول خـدا عــروس خانه حیـدر شده بدون جـهـاز تـمـام هـسـتـى و دارایـى رسـول خــدا اگـرچه اجـر رسـالـت ادا نـشـد هـرگز عـلـى ز فـاطـمـه تو جـدا نـشـد هـرگـز امام صـادق ما شیعـیـان دعـاگر ماست همیشه سایه علمش به روى این سرماست فـداى آن همه ایـثـار و غـربـتـش بـشوم که درد غربت او هم شبیه مادر ماست همیـشه کرده براى همـه روایت عـشق حـدیث سـیـنه او افـتـخـار منبـر ماست خوشا به حال مُفَضَّل که درس توحیدش ز یمـن و برکت استادى مفـسر ماست گمان کنم که مرامت به مصطفـى رفته گمان کنم که نگاهت شبیه حـیدر ماست تـویى که شـیـخ الائمه مـلـقـبت کـردنـد رئیـس مـذهـب و استاد مکـتـبت کردند
: امتیاز
|
مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ز رأفت باگدایانـش چنان گرم است رفـتارش که فرق شاه ومسکین را نمی یابـی به دربارش به لطـف بودنـش با ما حـسابـی از ازل دارد که تامـحشــرهمـه هستیـم هستــی را بدهکارش هم اونوح است وابراهیم وهم موسی وهم عیسی عجب کایـن چارتـن را نیست یارایی تکرارش شکـسته نفسیاش ازلفظ (انّي مثلُــكُم ) یعنـی بخوانش عبـد واز معبـودهــم کمتــر مپندارش مگو معراج فیـض مختص اوشد که ازرویی خــدا درعـرش نائل آمده برفيــض ديــــدارش به تشریف جنابش عرشیان گم کرده دست وپا که چون مجــلس بـیارایند تا باشد ســـزاوارش چنــان آیینه ساز آیینه اش را داده صـیقل که دم روح القدس ترسم شود اسبـــــاب زنگارش به کعبـه برنمی تابد بتی دیگربه غیراز خود بت رعنــــا ســرشتـی که مســلمانند کـــفارش شکــوه دولـتش پیــدا دراحـوال قریــشـی که سپاه مــوریانه چــون به هم پیچیده طــومارش تصرف گـرکند درنفـس مــوجودات می بینی بناکرده است ســدی عنـکبوت ازرشتـه تارش به جای حضرتش چون شیر،خوابیده است عین الله چــه غم ازدشمنان دارد چو باشد حق نـگه دارش به مصرحسن اگریکدم نقاب ازچهره برگیرد شودماهی چو یوسف جنس مرجوعی بازارش به آتــش میکشد خــود را خــلیل الله اگر داند صبا خاکـسترش را می برد درسیـرگلــزارش مـحمّد جــلوه دارحيّ سـرمـد، سیـد بــطحــاء که جن وانس واهل آسمــان خوانـند مختــارش نیـابی عمـرجـاویدان مگر از تیـــغ ابـرویش شفــا را درنــمی یابی مــگردرچــشم بیمارش عتابش سخت عالمسوز خواهد بود بی تردید که باشـد عــالمی تحت الشعـاع مهررخسارش من از اوصاف جنات النعیم این دستگیرم شد که بوده حسن گندمـگون وی الگوی مـعمارش قیاس رحمتش با ظرف اقیانوس ممکن نیست کسی که هست کوثرچشمهای ازفیض سرشارش مودت پیشه کن گرکه رضای خاطرش خواهی مشو غـافل (تراب) از خاکبوس آل اطهـارش
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جعفر صادق علیه السلام
نـگــاه کـن جَـلـواتِ کـتـاب نـاطـق را به کوه طـور بـبـین سجـدۀ شـقـایق را ز گوشۀ لبش، از خندهاش عسل ریزد به جای نقل، خدا بر سرش زُهَل ریزد مدیـنه بود و شبی مثـل مـاه، نـورانـی شبی که گشت زمان غرقِ نور افشانی مدیـنـه شـاهـد مـولـود بینـظـیـر شـده عروس حضرت زهرا به او اسیر شده تـولـدش خـبـر از نـورگـسـتـری دارد شــرافـت قــدمـش ذره پــروری دارد کرشـمههای نگـاهـش بهشت میسازد بـرای دلشـدهها، سرنـوشت میسازد به یمن مقدم صادق، خزان تمام شد و رسیده موسم شادی و، غم حرام شد و رسید و جامعه را شیعه کرد و انسان کرد مـطیعِ امر خـدا را شبـیهِ سـلـمان کرد نوشتهاند به وصفش شفاعتش حتمی است گدا که داشته باشد کرامتش حتمی است
: امتیاز
|
مدح امام جعفر صادق علیه السلام
به کودکان و زنان احـترام میفرمود به احـتـرام فـقـیـران قـیـام میفـرمود سلام نام هـمه انبـیـاست؛ او میگـفت سپـس اشـاره به دارالـسلام میفرمود کسی که در پی خورشید نیست از ما نیست سحر میآمد و این را مدام میفرمود کجـا حـرام خـدا را حـلال میدانست کجـا حـلال خـدا را حـرام میفـرمود اگر که دست به پهلو گرفتهای میدید به اشک و آه و دعا الـتـیام میفرمود خوشا به حال کسانی که راستگویانند امـام صـادق عـلیه السلام مـیفـرمود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن عسکری علیهالسلام
سیرتش نه درحقیقت صورت دنیاییاش ماه را شرمندۀ خود میکند زیباییاش میچکد نهج البلاغه از لب پائـینیاش میچکـد آیات قـرآن از لب بالاییاش لحظه لحظه خیر او حتما به مردم میرسد آن کسی که«جامعه»بوده دم لالاییاش جامعه،«عجِّل فرج» به به چه تلفیقی شده ست نسبت فـرزندیاش با نسبت باباییاش سیزده دیگر برای هیچ کاری نحس نیست یـازده در ذکر بالا میرود کاراییاش نوکـر اربـابم و یک بخـش از آقاییام ریشه دارد بیبرو برگرد در آقاییاش طعم توحـید و امامت را به هم آمیخته نـیـمـۀ مـکّـی او با نـیـم سـامـرّاییاش هرقَدَر که خسته باشی بعد از آن دیوارها روبراهت میکند یک استکان از چاییاش ازحرم برگشته میداند که وقت بازگشت چایی دوم دوچندان میشود گیراییاش چونکه تنها میروی هرگز به سامرّا نرو چون خجالت میکشد تنهایی از تنهاییاش
: امتیاز
|